به بهانه آمدن صدای پای بهار

به بهانه آمدن صدای پای بهار

به بهانه آمدن صدای پای بهار

به بهانه آمدن صدای پای بهار

به بهانه آمدن صدای پای بهار
به بهانه آمدن صدای پای بهار
...تیشه به ریشه ی خشک نزن
عنوان عکس 1
عنوان عکس 2
عنوان عکس 3
عنوان عکس 4
عنوان عکس 5
تبلیغات
به بهانه آمدن صدای پای بهار

به بهانه آمدن صدای پای بهار:
به جرات می توان گفت درخت نماد عشق ایرانی است و حضورش در پهنه ادبیات فارسی نه تنها گسترده است، بلکه به آن زیبایی و جلایی خاص داده است. پس بی دلیل نیست در واژه واژه و در بیت بیت اشعار نغز پارسی، عباراتی چون «درخت مهربانی، درخت بیداری، درخت معرفت، درخت کیهانی، درخت جاودانه و... را مشاهده می کنیم؛ آن طور که در «ویس و رامین» اسعد گرگانی بارها می خوانیم.
تو را در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟ به گلزار خزانی
           مرا در دل درخت مهربانی
           به چه ماند؟ به سرو بوستانی
ناگفته نماند این توجه و اهتمام به درخت در ادبیات فارسی ریشه در این موضوع دارد که در فرهنگ وباور ایرانی درخت نمادی مینویی و بهشتی است، زیرا ریشه در خاک دارد. اما رو به آسمان قد می کشد شاخه هایش همواره رو به بالاست و این خود می تواند نشانه ای از روح تشنه انسان در رسیدن به خداوند باشد و به آن مرتبه نمی رسد، مگر با نیایش کردن. پس به همین جهت است در اغلب ابیات و اشعار غنی شعر فارسی هر زمان فرصتی پیش می آید، درختان با اقتدار خودشان را نشان می دهند؛ آن طور که درخت و به تبع آن باغ و بوستان محل رسیدن به معشوق است و همانا تداعی کننده وصال. مثلاً حافظ در جایی می گوید:
شد چمان در چمن حسن و لطافت، لیکن
درگلستان وصالش نچشیدیم و برفت
و گاهی هم این درخت وسیله ای می شود برای نشان دادن عظمت انسان و این که انسان می تواند زندگی طولانی داشته باشد، آن طور که فردوسی در پایان رزم رستم و اسفندیار، آن زمان که تیر به چشمانش می خورد، زمین خوردن اسفندیار را چنین ترسیم می کند:
خم آورد اسفندیار سروسهی
از او دور شد دانش و فرهی
پس بر همین اساس است که شعر و ادب فارسی مملو شده از حضور درختان که هر کدام از آن ها نمادی هستند، به عنوان نمونه بید مجنون در ادب فارسی نماد و نشانه ی سوگواری، عشق بدون شادی است و خود به خود تداعی کننده عاشق دل شکسته و یا درخت انار نماد زایش، ثروت، عشق و جریان یافتن رگ های زندگی است. جالب آن که در این میان درخت گردو به عنوان خرد مکتوم، باروری، طول عمر و مظهر پایداری به هنگام بداقبالی است. 
"برگرفته از شهاب الدین مهاجر"

عکس زمستان 92


تعداد بازديد : 90
دو شنبه 20 بهمن 1393 ساعت: 23:0
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
تک درخت

و به دور از هر جنبنده ای ...

               زیباست

                      تک درختِ پابرجا ...

زمستان کم برف 93


تعداد بازديد : 54
جمعه 17 بهمن 1393 ساعت: 23:34
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
آبشار

بر بلندای آبشار، دیده نظر کن، نظر کن...

تابستان1392


تعداد بازديد : 87
دو شنبه 13 بهمن 1393 ساعت: 23:52
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
تراژدی زندگی انسان

در روزگار باستان ،پادشاهی جوان علاقه وافری به دانستن تاریخ زندگی بشر داشت .از این رو دانشمندی را مامور تدوین وقایع و حوادث تاریخ نمود.سال ها گذشت .روزی به پادشاه اطلاع دادند قطار شتری وارد شهر شده و بار هر یک از آن ها دو جلد کتاب بزرگ است .دانشمند یاد شده به حضور شاه رسیده و گفت:کتاب هایی که بار شتر ها است خلاصه تاریخ زندگی بشر است ؟ !و پادشاه که در آن هنگام نیروی جوانی را از دست دادهبود و ضمنا فرصت خواندن آن همه کتاب را نداشت از دانشمند مزبور خواست که هر چه زودتر کتاب ها را خلاصه کند و به حضور بیاورد .چند سال دیگر گذشت ،دانشمند مذکور با دو جلد کتاب بزرگ به حضور پادشاه رسید و نتیجه کار خود را عرضه داشت .پادشاه که اکنون پیر شده بود متوجه شد که برای خواندن آن دو کتاب بزرگ نیز فرصت کافی ندارد . از این جهت مجددا دستورداد تا آثار را خلاصه تر کنند چند زمانی گذشت . مرد دانشمندتمام تاریخ زندگی بشر را در کتاب بسیار کوچکی مختصر کرد و به پادشاه ارائه داد . متاسفانه در آن هنگام پادشاه پیر در حال احتضار بود .از این رو به دانشمند سال خورده گفت : من آرزو مند بودم تاریخ زندگی بشر را بدانم ،اکنون نزدیک است از جهان فانی رخت بر بندم ،اگر ممکن است در چند کلمه تاریخ بشر را برای من بیان کنید .پیرمرد دانشمند نتیجه و ماحصل سال ها تحقیق و مطالعه خود را راجع به زندگی بشر در سه جمله خلاصه کرد

به دنیا آمدن ،رنج بردن ، مردن 

منبع: از کتاب فروغ خاور (بودا )


تعداد بازديد : 111
پنج شنبه 2 بهمن 1393 ساعت: 13:31
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
درباره ما
مطالب تصادفی
لینک دوستان
آخرین نظرات کاربران